آدم‌ها تنها آن لحظه‌ای نیستند که تو تازه ملاقات‌شان کرد‌ه‌ای و با اولین واکنشی که ازشان دیده‌ای، صفت‌هایی را توی ذهنت بهشان چسبانده‌ای. آدم‌ها کهکشانی از لحظه‌ها هستند، گاهی به سرعت نور از کنار هم می‌گذرند و در این گذر، تداعی‌ها و تصویرهای انتزاعی ردوبدل می‌شود. گاهی اما دو کهکشان از دو آدم، همپوشانی پیدا می‌کنند. آن وقت فرصت داری که لحظه‌های خودت را پیدا کنی. جلو می‌روی و مثل فضانوردی معلق دنبال‌ کشف تازه‌ای هستی. شاید تو در دیگری حل شوی، دیگری در تو رسوب کند، ذره‌هایش در میان هستی‌ات جاگیر شوند و فراموش کنی مرزهای خودت را با او. او دیگر قسمتی از زندگی تو نیست، نه مثل عبور کوتاه یک پرنده. او قسمتی از وجود توست و درست وقتی زمان همپوشانی به پایان رسید، روی رد به‌جا مانده از او سیاهچاله‌ای باز می‌شود. یک دهانِ تاریکِ مکنده که می‌تواند بخشی از کهکشان تو را در خودش بمکد. تکلیف این سیاهچاله‌ها در تاریخ تجربه‌های آدمی نامشخص است و باعث می‌شود فراموش کنی که در جهانِ آدم‌ها هیچ‌چیز ابدی نیست غیر از غرق شدن در خیالی دور، یک رؤیای کهنه از کهکشانی که دیگر نیست.

 

_نعیمه بخشی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها